شبیه آتش قلیان عیش شاهنشاه
همیشه کام تو را بود و سهم من غم و آه
مرا بس اینکه کنار لبت نشستم و باز
جدا شدم ز پس کام تو به صد اکراه
دوباره بازنشانم به کنج شکّر لب
که دود شد همه عمرم ز سوز این الحاح
به گاه بوسه ی آخر کمی تامّل کن
به اوج میرود این دود سینه هر بیگاه
تو شاهی ار چه به ظلمت نمی نهی نظری
به راه ابلق چشمت کنون شدم از راه
حقیقتی است نگارا در این میانه ی تلخ
که دود را به تمنّا نمیشود همراه
خدایرا که رقیبان چه محتشم گشتند
سوار بخت من اما، به هر طرف گمراه
ی ب
خرداد1392
سلام
فوق العاده است. البته یکی باید برات معنی کنه تا بفهمی چی میگه. خوندنش یه ذره سخته. قبلا هم گفته بودم که باید زیر نویس برای اشعارتون بذارید.
قشنگه.