شماره جهان من...

مسیحای من شو، شریفه نفس هات

شماره جهان من...

مسیحای من شو، شریفه نفس هات

رهایم نکن

 

 

رهایم می کنی در اوج

عجب لبخند جان سوزی

 

زمین و آسمونم رو

به یک تلخنده میدوزی

 

 

نگاهم ملتمس اما

دلت هم سنگ یک کوهه

 

نمیدونی. نمیبینی

دلم بن بست اندوهه

 

 

حواسم پرت چشماته

نگاتو بر نمیداری

 

همه هستیمو سوزوندم

هنوز از من طلبکاری

 

 

فدای اولین بوسه

اگه بیتاب لبهاتم

 

کمی با من مدارا کن

که من محتاج دستاتم

 

 

سکوتت سرد و مشکوکه

هوا دلگیر و غم داره

 

ببین بغض فرو خوردم

فقط دستات رو کم داره

 

ی ب 

1390/12/16