شماره جهان من...

مسیحای من شو، شریفه نفس هات

شماره جهان من...

مسیحای من شو، شریفه نفس هات

دو دنیا

 
 
تو دنیای من
اسم تو رمز عشقه
کمی هم به یادم بیفتی
همین مرز عشقه 
 
تو دنیای تو
عشق یعنی رسیدن
تو دنیای من
بودنت عین عشقه 
 
تو دنیای من
لحظه ها بی تو پوچن
کمی خاطره
ابر بارون عشقه 
 
همه هستی من
تویی نازنینم
چه سخته بدونی
که این راز عشقه 
 
تو دنیای ما
لمس یک بوسه جرمه
پر از گزمه ی شب
واسه دار عشقه 
 
همونجا که هستی
بمون و حذر کن
که اینجا همیشه
پر از خار عشقه 
 
کمی دورتر باش و 
با غصه سر کن
تمنای تن  
شهوته، وهم عشقه 
 
کنار تو بودن  
محاله میدونم
برای دل من
همین نامه عشقه 
 
ی ب 
فروردین 92 
 

روزه ی سکوت

 

 

نمیدونم دلتنگمی یا تشنه ی خونم؟

هرچی که باشی عشقمی دردت به جونم 

 

فدای اون رنگ چشای مهربونت شم

خمار یک خنده ی شیرین تو میمونم 

 

لحن صدای دلنشینت توی هر لحظم

بی هوا و بی اراده سر میگردونم 

 

سرمیگردونم ببینم که صدام کردی

ولی باز  جای تو خالی، من پریشونم 

 

روزه ی سکوتتو بشکن خدا هم رفت

منو بی عشق تو این دنیا نمیبینه 

 

بی تو انگاری همه گلواژه ها قهرن

برات هرچی مینویسم سرد و غمگینه 

  

واسه ی عشق خیالی عاشقی بسه

من میخوام با این ترانه از تو هم رد شم 

 

دیگه تنهائی و عجز عشق بی معشوق

 من باید شبیه تو باشم باید بد شم 

   

 وقتائی که روبروی قبله مینشینم

به جهان یه وحی شاعرانه میپاشم 

 

با خودم یه شرط تازه میکنم: بی تو

روزه ی ترانه و شعر و صدا باشم 

 

ی ب  

۱۵فروردین ۹۲ 

رفتگر

 

 

صدای خش خش جاروی تو 
شب رو به هم میریزه  
جارو کن  
پر از گرد و غباره شهر پر نیرنگ پر آشوب  
جارو کن  

همیشه روزهای شهر من  
تصویر یک شیطان بی رنگ خطاکاره
به جای خاک و خاشاکش  
کمی همت کن و  
شیطان رو جارو کن  

خدایا دستتو پائین بیار امشب 
ببین این کوچه ها سردن
یه چوب عاشقی بردار و با بال فرشته  
سردی دلها رو جارو کن  

خدایا این زمین غمناک شد 
از رنج و  
از بی عدلی و  
از ناجوونمردی
اگه پائین نمی آئی  
به چوب رفتگر قدرت بده  
تزویرو جارو کن  

همه خوابیدن و این مرد  
درگیر شب و نون و کمی خاکه
چه خاک آلود این اقبال ما  
اعجاز کن  
تقدیرو جارو کن  

ببین حال دلم  
مثل غبار پشت جاروی همین مرده
نمیخوام از خودم بیزار باشم  
حالمو با اشک جارو کن  

ی ب  
 
فروردین ۹۱

پیامک و عاشقا

 

 

وعده ی دیدارمون روز قیامت

میدونم با تو دوزخ هم بهشته

 

همون بهتر که عاشقها بمیرن

نبینن آخر دنیا چه زشته

 

بذار توو این زمین غم گرفته

تا روز آخرم با هم نباشیم

 

بذار وقتی قیامت شد ببینم

میشه کاری کنن از هم جداشیم!

 

آخه حیفه خدا با این بزرگی

به فکر مشورت با عاشقا نیست

 

یه روز این عالمو بسپاره دستم

ببینه عشق کمتر از خدا نیست

 

ببینه عاشقا روح زمینن

 ولی تقدیرشون با غم سرشته

 

چرا وقتی که میشه عاشقی کرد

باید راضی بشن با یک نوشته!!!

 

ی ب

فروردین92

زمین بی عشق خوشبخته

 

بهت گفتم که عشق آسونه  

اما عاشقی سخته 

 

تو گفتی عاشقم کن  

آدمی بی عشق بدبخته 

  

 

برات از عشق میگفتم  

تو قلبت از صدا افتاد

 

منو تنها رها کردی  

قیامت در زمین رخ داد 

 

 

شکایت های بغض آلود  

نوازش های خواب آلود

 

چه بغض آلوده میخوابم  

دراین تقدیر خون آلود 

 

 

تحمل میکنم زیبا  

همیشه عشق غمگینه

 

قضای آسمون مرگه  

سزای عاشقا اینه 

 

 

"عجب صبری خدا داره"  

عجب این زندگی سخته 

 

نمیدونم ولی شاید  

زمین بی عشق خوشبخته 

 

 

 ی ب

اسفند91

 

مث تو

همیشه یک نفر اینجا

به یادت غرق بارونه

 

واسه دلواپسیت دیره

داره میپوسه این خونه

 

همیشه حال من

درگیره با بیرحمی عشقت

 

پر از زنجیر احساسه

مث قلبم که داغونه

 

مث آغوش تو

لرزونه از تردید بیداری

 

مث چشمای تو مسته

مث موهات پریشونه

 

چرا لبخند تو

با چشم من تلخه

 

همیشه آخرش

چشمای من خونه

 

همیشه بی تو درگیر

یه جنگ تن به تن بودن

 

مث کابوس دل کندن

مث تشویش زندونه

 

 

ی ب

اسفند91

 

یکی با دلبرم مسته

منو سرمست دیدارت کن  

ای رویای شیرینم

 منو مهمون لبخندت کن  

ای محبوب دلخسته

 

تو میخندی و انگاری  

تموم شهر میخنده

سکوتت معنی  

فریاد صد بغض فروبسته

 

نگاهت منتظر  

در کوچه های بی عبور من

چه دلگیره بفهمی  

آخر این کوچه بنبسته

 

تموم عمر سهم ما  

همین یک بوسه از دوره

خدای عشقمون کوره 

چقدر این آسمون پسته

 

چه شهرآشوبه حال من  

برای مرد این ننگه

ببینه توو همین کوچه  

یکی با دلبرش مسته

 

ی ب 

اسفند۹۱ 

 

یک ساعت و یک دقیقه با...

یک ساعت و یک دقیقه با تو

یعنی همه عمر با تو بودم 

یعنی که تو عاشقی نگو نه

فریاد سکوتت رو سرودم 

وقتی تو لبخند میزنی شب

بی ماه و ستاره نوربارونه 

وقتی که تو گریه میکنی روز

خورشیدو  با اشکات میسوزونه

 

 

ی ب 

۲۸اسفند۹۱

فرشته

تو با یه دنیا نوری

من و یه بخت تیره

حسرت نخور فرشته

اینجا همش کویره

اشک چشامو بردی

این دردا گفتنی نیست

از لحظه ای که رفتی

هیچ کجا موندنی نیست

بغض از تو گریه از من

من و یه دنیا حق حق

تو با یه حس بهتر

من و یه آینه ی دق

حسرت نخور فرشته

من توو خودم اسیرم

از نور و گندم و سیب

زمین شده نصیبم

حسرت نخور فرشته

اینجا پر از عذابه

دوزخ که میگن اینجاست

هرچی دیدی سرابه 

 

ی ب 

فروردین ۹۲

آتش اینجاست نه در دوزخ

 

 

صبحی که از پس پلک تو حادث است

خوشتر ز جنت پرطمطراق دوست

دوزخ کمین شراره ی بی رونق خداست

در پیش سوزش دل ما از فراق دوست

شاه است و سخت وصال است و نرم دل

مست است و ناز میفروشد و دلها به دست دوست

زنجیر زلف دو تابش به دست من

دستی که اختیار حریمش به دست دوست

پیداست حال من از روی زرد و نیست

اقبال صحبت و دیدار روی دوست

سر را به زانوی غم نیز تکیه نیست

لرزان به لغزش چشمان مست دوست

یک عمر انتظار و چنین محنتی عجب

بختی چنین کبود کجا مصطفای دوست

"بی عمر زنده ایم و تو این بس عجب مدار"

حاشا که نام عمر بگیرد فراق دوست 

 

ی ب 

اسفند۹۱ 

 

یه نفس

 

 

یه نفس کم دارم

یه نفس تا لب عشق

یه صدا مونده برام

واسه سر دادن عشق

گل بیتا برگرد

وقت استغفاره

هم نفس باش و بمون

گل کنار خاره

بیقرارم امشب

واسه ی بوی تنت

واسه چشمات اشکم

یه نفس مونده بهت

نفس آخر من

میدونم لرزونی

آخرین حرف اینه:

با دلم میمونی؟

ی ب 

اسفند۹۱