وقتی دلم تنگ میشه برات
وقتی میخوام گم شم توو چشات
وقتی که غمگین و دلخسته ام
دوای منه مرهم خنده هات
تو ناقوس قلب ترک خوردمی
نگو باز حرفی که من بشکنم
فقط گاه گاهی کمی عشق باش
بذار این قفسها رو من بشکنم
بذار این نفسها کمی تازه شن
بگو از ترانه بگو از ازل
منو مهربونتر صدا کن بذار
که طعم لباتو بگیره غزل
ی ب
پر از حسرت شده شبهام
واسه دیدار شیرینت
واسه بوسیدن لبهات
واسه چشمای حیرونت
رهاشو نازنین من
منو غرق تماشا کن
دلم میریزه وقتی که
چشام قفله به چشمونت
پر از تکرار ابهامم
پر از تردید هشیاری
آخه انگار تقدیرم
توو رویا کرده پنهوونت
ی ب
۱۳۹۱/۴/۱۷
یه قطره از اون اشک معصوم تو
برام مثل دریای بی انتهاست
بیا بگذریم از فقیه عبوس
ببین عشق ما غرق در اشتباست
ببین جام احساس لبریز شد
نگاه خدا خیره مونده به ما
نگاهم کن این عشق میسوزدم
نگو این تمنای تن های ماست
ی ب
غصه میبارد از این خانه ی تنگ
چه تفاوت دارد...؟
خانه یا عشق...؟
همین بس که پر از نفرین است.
شور و شوقی همه در پرده ای از شرم گناه
انتظاری پنهان...
التهابی عریان..
چه حرام است حریمت ای عشق
چه گوارا و چه تلخ است شرابت
آری
تو سرابی و فریب آبی
ننگ بادا به چنین بختی،
ننگ
غصه میبارد از این خانه ی تنگ
ی ب
1391/6/26
جوانی و خامی دلم کور کرد
مرا از تو ای ماه من، دور کرد
دریغا که این سرنوشت عبوس
چنین بخت ویرانه رنجور کرد
ی ب
به تو اندیشه کنان، رقص کنان، دیده ی غم دیده پرآبم
دیوانه شدم در طلبت، در ده از آن باده دو جامم
مستانه سرائیست دلم، کوخ مبین، ملک همائیست
یک بوسه حرامم کن و بگشای قبا،مست و خرابم
ی ب
۱۳۹۱/۰۴/۱۲
پرواز کن به شهر ترانه، به قلب من
بی تاب شو به وقت رسیدن کنار من
**
اینجا خدای عشق تو را سجده میکند
عزم طواف کرده ام ات، ای خدای من
ی ب
۱۳۹۱/۰۴/۲۹
دیوونتم غریبه،
دیوونه ی نگاتم
مستم کن از شرابت،
خمار خنده هاتم
**
حرفی بزن که قلبم،
طاقت نداره اشکو
نزدیکتر عزیزم،
من مرد توو چشاتم
**
محرم ترین غریبه،
آغوش تو پناهه
لمسم کن این هوس نیست،
محتاج دستهاتم
ی ب
۱۳۹۱/۰۵/۱۱
این دلاویزترین حرف جهان را
همه وقت، گاه و بیگاه، به تکرار و به اصرار بگو:
"دوستت دارم" را.
و بپرس از من و موّاجم کن.
بگذار از پی اصرار تو حاشا بکنم،
و کمی نازکنم
و به رویای خودم خوش باشم که نوازش کنی ام با دستت.
تو بخواهی و بخوانی و من انکار کنم.
به دو پا پس بزنم
و به دستان پر از دلهره ام پیش کشم.
و در آن لحظه که در مردمکم میجوئی،
و به دنبال خودت میگردی،
به خطابی مبهم،
به نگاهی پرشور
و به لحنی لرزان،
چشم را بسته و در خویش
تو را حبس کنم.
و بگویم "غم" را،
"شوقکی سوزان" را،
و تو را دوست خطابت کنم ای محرم ِ نامحرم من.
دلکم می خواهد
که در آن لحظه ی پر شور
تو را مست کنم
و بگویم سخن مانده به دل را،
بهترین جمله ی این عالم را،
دوستت دارم را.
ی ب
۱۳۹۰/۱۰/۲۰
عشق دزدانه ما، آه چه بی فرجام است
طمع بوسه زلبهای تو شیرین، خام است
عشق رسوای من و بکری عشقت، هیهات
به گمانم که هوسبازی ما، نــــاکام است
ی ب
88/7/19
قدم خیر و صلاح پیش رویتان
دریافت رمز مطالب "مرموز"(!!!) با ارسال ایمیل به Benhabib77@yahoo.com مقدور و میسور خواهد بود.
الله معکم.