شماره جهان من...

مسیحای من شو، شریفه نفس هات

شماره جهان من...

مسیحای من شو، شریفه نفس هات

تولدت مبارک

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

رفتگر

 

 

صدای خش خش جاروی تو 
شب رو به هم میریزه  
جارو کن  
پر از گرد و غباره شهر پر نیرنگ پر آشوب  
جارو کن  

همیشه روزهای شهر من  
تصویر یک شیطان بی رنگ خطاکاره
به جای خاک و خاشاکش  
کمی همت کن و  
شیطان رو جارو کن  

خدایا دستتو پائین بیار امشب 
ببین این کوچه ها سردن
یه چوب عاشقی بردار و با بال فرشته  
سردی دلها رو جارو کن  

خدایا این زمین غمناک شد 
از رنج و  
از بی عدلی و  
از ناجوونمردی
اگه پائین نمی آئی  
به چوب رفتگر قدرت بده  
تزویرو جارو کن  

همه خوابیدن و این مرد  
درگیر شب و نون و کمی خاکه
چه خاک آلود این اقبال ما  
اعجاز کن  
تقدیرو جارو کن  

ببین حال دلم  
مثل غبار پشت جاروی همین مرده
نمیخوام از خودم بیزار باشم  
حالمو با اشک جارو کن  

ی ب  
 
فروردین ۹۱

شکستم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

من و یلدا دو همزاد سکوتیم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

پدرشاه

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

نامه ای به دکتر عبدالکریم سروش

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

شهر من عید ندارد

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

نازنین وطنم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

دعائی از شماره سوم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

نفرین نامه

http://s1.picofile.com/file/7464422361/11.jpg


تسلیم می شوم این روزگار دیوث را
با دستانی به آسمان کشیده
و زبانی تلخِِ از نفرین

تلخی تسلیم
سزاوار مردمانیست
که تکه نانی را میبوسند
و جانی را بها نمی دانند

اینک
وقت هیچ کلامی نیست

 الا نفرین به خویشتنمان

تا کجا همرامی؟

گفته بودی که: بپرس از من و مواجم کن 

آمدم تا به سوالی 

دلک نازک و زیبای تو را 

غرق کنم 

و برایت بنویسم از شوق 

از تمنای تنی گم شده در این برهوت 

از خدائی که دگر با من نیست 

از زمینی که دگر سالم نیست 

از امیدی 

که به خون دل من آغشته است 

از دلی سرد و کمی بارانی 

که نمیداند از این شوق و از این تنهائی 

ناله و بغض فرو خورده 

کجا باز کندآه زیبا زیبا ... 

تو چه میدانی از آن "موج

چه دلها خون است 

مردمانی 

همه سرگشته یک جرعه ز عشق 

همگی مسخ شده

فتنه افتاده به این خاک سراسر مفتون 

تو چه میدانی از این مرد به خاک افتاده
 
تو چه میدانی 

از آن مرهم پر مستی و کم شائبه ی "آزادی

چار تکبیر زدند این رمه گان چوپان را 

و خدا وقت ندارد 

که کمی دار مکافات بیافد اینجا 

تو چه میدانی از این آه به غم آغشته 

تو در آن ساحل امنی زیبا 

دل و اندیشه ی تو آرام است 

زین سبب "موج" تمنا داری 

"شور" میخواهی 

واز عشق، 

صلا میداری 

من دعا میکنم آرام بمانی زیبا 

و کسی هیچ نپرسد از عشق 

و نگوید از شوق 

و نخواهد که تو همراز شوی با دردش 

درد من دوری و عشق است عزیزم. آری! 

و سوالم اینست: 

وقت مردن، 

تو کنارم هستی!؟

ی ب 

1390