نازنین از تو چه پنهان دلکم میشورد
آه دل نه که تمام بدنم میشورد
هوس بوسه ز لبهای تو دارد آری
تو چه میدانی از این سینه چه ها میشورد
شور شیرین تمنای تو و دست تهی
سر آن باده بپوشان که خدا میشورد
حد یک بوسه و یک جرعه ز آغوش تو چیست؟
این بهائیست که افکار مرا میشورد
وقت آنست که یک جام دگر ساز کنی
به فدای سرت ار محتسبی میشورد
ی ب
1391/5
ماه را دیدی عزیزم امشب؟
به گمانم غم فردای تو رنجور و نزارش کردست
یا که چشمان تو را دیده و بیمار شده
نکند قند عسل باز نگاهش بکنی!!؟
آخر او ماه تو تنهائی نیست
دیده برگیر که او ماه هزاران ماه است
این منم
بنده و تقدیر گره کرده به زلف کج و بی موج و سیاهت
آری
بر من امشب شاهی
هرچه خواهی نگهم کن زیبا
که من از گشتن روی چو مهت رنجورم
نگهم کن بابا
ی ب
1391/5
دلم تنگه همیشه دلبرک
اخماتو وا کن
ببین رنگ صدام رفته بیا
من رو صدا کن
نگو دورم ببین روحم
کنارت جا گرفته
نگو حیفه بیا احساستو
پیشم رها کن
ی ب
1391/05/13
میخوام چیزی بگم اما
نمیذاره نفسهای بریدم
فدای تار موهای لطیفت
اگه دلبستگیهامو بریدم
نمیدونی عجب حس غریبی
برای دیدنت داره دل من
نمیدونی کمی از تلخی تو
میشه درمون صد تا مشکل من
بیا تلخی کن ای شیرین قصه
بذار از لحن انکارت بسوزم
همیشه وقت گفتن از گلایه
باید لبهامو با خنده بدوزم
تو تلخی مثل لبخند شبونه
مث تکرار این بغض همیشم
بازم انگار از این دلواپسیهام
تموم میشم ولی راحت نمیشم
به وقت رقص و احساس جوونی
سر و دل روی یه کاغذ خمیده
همین حالا ببوسم وقت تنگه
گمونم میوه ی عشقم رسیده
ی ب
1391/5
عاشقی بی وقت است
مثل زادن
مثل مردن
اما
همه ی مردم
شهر
زادن و مردن
ما را دیدند
ولی از سایه
ی یک عشق عمیق
که میان من و
توست
هیچ کس آگه
نیست
ی ب
1391
برقص و مست نازم کن
همین امشب توو این خونه
ببین رد صدای من
توو هر شهر و خیابونه
فدای برق چشم تو
اگه تصویر من تاره
اگه حتی خدا امشب
واسم خط و نشون داره
برقص و بوسه قسمت کن
بچرخ و عشق بارون شو
برای لحظه ای تب کن
توو آغوش من آروم شو
در آغوش منی امشب
اگرچه دوری از پیشم
من از فکر و خیالت هم
دارم دیوونه تر میشم
بیا تقدیرو واروو کن
بذار من عاشقت باشم
تحمل کن همین یک شب
شریک خلوتت باشم
ی ب
91/5/15
دلم گرم است از تقدیرِ بودن در خیال تو
کنار تو
سرم با آسمان هفتمِ نیلیِ بی پایان هم آواز است
هم راز است
و دستانم کماکان حسرت موی تو را دارد
چه غم دارد؟
نمیدانی چه حال نابِ بی آلایشی دارم
تو را دارم
هنوزم دوستم داری؟
بدان من دوستت دارم!
گفته بودی که: بپرس از من و مواجم کن
آمدم تا به سوالی
دلک نازک و زیبای تو را
غرق کنم
و برایت بنویسم از شوق
از تمنای تنی گم شده در این برهوت
از خدائی که دگر با من نیست
از زمینی که دگر سالم نیست
از امیدی
که به خون دل من آغشته است
از دلی سرد و کمی بارانی
که نمیداند از این شوق و از این تنهائی
ناله و بغض فرو خورده
کجا باز کندآه زیبا زیبا ...
تو چه میدانی از آن "موج"
چه دلها خون است
مردمانی
همه سرگشته یک جرعه ز عشق
همگی مسخ شده
فتنه افتاده به این خاک سراسر مفتون
تو چه میدانی از این مرد به خاک افتاده
تو چه میدانی
از آن مرهم پر مستی و کم شائبه ی "آزادی"
چار تکبیر زدند این رمه گان چوپان را
و خدا وقت ندارد
که کمی دار مکافات بیافد اینجا
تو چه میدانی از این آه به غم آغشته
تو در آن ساحل امنی زیبا
دل و اندیشه ی تو آرام است
زین سبب "موج" تمنا داری
"شور" میخواهی
واز عشق،
صلا میداری
من دعا میکنم آرام بمانی زیبا
و کسی هیچ نپرسد از عشق
و نگوید از شوق
و نخواهد که تو همراز شوی با دردش
درد من دوری و عشق است عزیزم. آری!
و سوالم اینست:
وقت مردن،
تو کنارم هستی!؟
ی ب
1390
موذن
دم دمای صبح
خوابم می برد هر شب
بگو اقبال من کوتاه گشته
یا طنین صوت زیبایت ؟
بگو سنگینی خواب من است این
یا تو هم
تا دم دمای صبح
می میخوردی و هر صبح را مستی ؟
موذن
اندکی ابرام کن در خویشتن داری
والا
هیچ فرقی بین ما در روز آخر نیست...
ی ب
1390
میخوام امشبو بی تو باشم ولی
بدون تو لبریز پوچی نشم
میخوام دور شم از تو و فکر تو
ولی توی دنیای بد گم نشم
میخوام نشنوم اون صدای تو رو
ولی غرق وهم و سکوتت نشم
بیا باز نزدیک شعرم بشین
میخوام از تو دلگیر وغمگین نشم
بذار از تو سیراب شم نازنین
نگو دیر شد تا تمنا نشم
نمی خواهم از این آه باور کنم
تو رفتی و از آه خود آب شم
دوباره نوشتم که من عاشقم
میخوام تا ابد از
تو بیتاب شم
ی ب
1391