شماره جهان من...

مسیحای من شو، شریفه نفس هات

شماره جهان من...

مسیحای من شو، شریفه نفس هات

تا کجا همرامی؟

گفته بودی که: بپرس از من و مواجم کن 

آمدم تا به سوالی 

دلک نازک و زیبای تو را 

غرق کنم 

و برایت بنویسم از شوق 

از تمنای تنی گم شده در این برهوت 

از خدائی که دگر با من نیست 

از زمینی که دگر سالم نیست 

از امیدی 

که به خون دل من آغشته است 

از دلی سرد و کمی بارانی 

که نمیداند از این شوق و از این تنهائی 

ناله و بغض فرو خورده 

کجا باز کندآه زیبا زیبا ... 

تو چه میدانی از آن "موج

چه دلها خون است 

مردمانی 

همه سرگشته یک جرعه ز عشق 

همگی مسخ شده

فتنه افتاده به این خاک سراسر مفتون 

تو چه میدانی از این مرد به خاک افتاده
 
تو چه میدانی 

از آن مرهم پر مستی و کم شائبه ی "آزادی

چار تکبیر زدند این رمه گان چوپان را 

و خدا وقت ندارد 

که کمی دار مکافات بیافد اینجا 

تو چه میدانی از این آه به غم آغشته 

تو در آن ساحل امنی زیبا 

دل و اندیشه ی تو آرام است 

زین سبب "موج" تمنا داری 

"شور" میخواهی 

واز عشق، 

صلا میداری 

من دعا میکنم آرام بمانی زیبا 

و کسی هیچ نپرسد از عشق 

و نگوید از شوق 

و نخواهد که تو همراز شوی با دردش 

درد من دوری و عشق است عزیزم. آری! 

و سوالم اینست: 

وقت مردن، 

تو کنارم هستی!؟

ی ب 

1390

نظرات 1 + ارسال نظر
نفس جمعه 3 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 22:44

وقت مردن،

تو کنارم هستی!؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد