نه همان چشم فریبا
نه همان بوسه زیبا
زده آتش به دل و جانم و از بوی تو مستم
نه توانی به تماشا
شده کارم همه حاشا
به خدا طاقت این جور و ستم رفته ز دستم
ز فلک چاره ندارم
که ره خانه ندانم
سر پیمانه شکستم اگر از بند تو رستم
همه شوری همه شیدا
همه بی پرده و رسوا
من دیوانه دل سوخته بر چشم تو بستم
ی ب
یکشنبه 10 دیماه سال 1391 ساعت 19:04
اصلا دلنشین نبود
بیشتر شبیه پرت و پلا بود
قشنگ بود.