-
ندانسته هایم
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 02:41
نمی دونم چرا وقتی تو هستی دلهره تنهام نمیذاره چرا سهم من از این حس تو احساس آزاره چرا دست من و تو دوره و دنیا پریشونه هوا همرنگ موهاته همه فصلا زمستونه ی ب
-
شکستم
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 02:37
-
نترس
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 02:34
اونی که می خواد بمیره واسه برق هر نگاهت اونی که واسه همیشه چشماشو دوخته به راهت اون که مثل کوهه پشتت پیش قلبت مثل آبه خوبه وقتی خوبی، اما وقتی بد میشی خرابه اون منم که بسته جونم به طلوع چشم نازت خنده کن بذار بدونم که تموم شده هراست ی ب
-
مستانه
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 02:31
بیا دعوتم کن به اون برق چشمات که غرقم کنی توی بارون اشکات میخوام امشبو مست مست تو باشم مسیحای من شو، شریفه نفس هات میخوام مست مستم کنی با شراب نفیست کنارت بمونم تو گرمای دستات ببین عاشقم کرده اون قلب پاکت خلاصم کن امشب، به جادوی لبهات ی ب
-
فقط خیال و خیالت
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 02:25
چه کنم جز به خیالت ره دیدار ندارم طاقتم طاق نمودی، به درت بار ندارم نیست در بزم خیالم طلب وصل تو، باری به حریم تن تو رخصت اصرار ندارم ی ب
-
همیشه باش
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 02:23
خیال تو از هفت آسمان راحت من این زمین خدا را به مهر میسازم و بی تو گام نخواهم زدن به کوی و رهی منم که هر نفسی با تو عشق میبازم ی ب
-
فتنه یا عشق!
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 02:16
تو نمیدانی از این سرو به خاک افتاده و از این چشم ز خون دل خود سرخ شده و از این آه که میسوزد و میسوزاند چه غمی در همه عالم جاریست تو نمی دانی و خود غرقه این بحر شدی تو نمی خواهی و از چشم سیاهم مستی تو نمی بینی و مفتون همین فتنه پر دلهره ی عشق شدی تو چه میدانی از این عشق چه احساس غریبی دارم تو نمیدانی و من گنگ و خرابم...
-
سکوت
یکشنبه 17 دیماه سال 1391 22:53
وقتی سکوت می کنی حس می کنم قیامته وقتی باهام حرف می زنی تموم دنیا خلوته وقتی تو می خندی برام دنیا سکوت می کنه یک لحظه در هم می شوی هستی هبوط می کنه ی ب
-
جهل کلام
یکشنبه 17 دیماه سال 1391 22:47
این دل ما که دیگه دل نمیشه دلی که عشقو نشونش بدی عاقل نمیشه نه که دل دل بکنه صبر و تحمل می کنه آخه وعده کرده تا روز قیومت که دیگه جلدی به یه اشاره وابسته نشه محنون و دل خسته نشه هی دیگه . عاقل نیست ولی دیوونه نشه ی ب
-
افسانه...؟؟؟
یکشنبه 17 دیماه سال 1391 22:44
کمی پیرم برای عاشقت بودن ولی امشب کنارت تا ابد افسانه خواهم گفت صدایم کن که پندارم یقین گردد بخوان رمز سکوتم را که من بی تو نخواهم خفت ی ب
-
چه خرابم با تو
یکشنبه 10 دیماه سال 1391 19:59
من پریشانم و تو در خوابی خوش بخوابی زیبا سقفت از دستانم گرمی بسترت از خون دلم روح تفدیده ام انوار رهت باد گلم تو رهایی خوابی من درمانده به فردای تو بیخوابم وای چه عذابیست نبودن باتو چه خراب است برایت حالم چشم بگشا و ببین دلبرکم گریانم گریه ی شوق نه این دلشوره است شورش جان من و فردایت دل من واپسِ دل بستن توست دل نبندی...
-
در بند تو بودن به
یکشنبه 10 دیماه سال 1391 19:04
نه همان چشم فریبا نه همان بوسه زیبا زده آتش به دل و جانم و از بوی تو مستم نه توانی به تماشا شده کارم همه حاشا به خدا طاقت این جور و ستم رفته ز دستم ز فلک چاره ندارم که ره خانه ندانم سر پیمانه شکستم اگر از بند تو رستم همه شوری همه شیدا همه بی پرده و رسوا من دیوانه دل سوخته بر چشم تو بستم ی ب
-
من و یلدا دو همزاد سکوتیم
چهارشنبه 29 آذرماه سال 1391 16:55
-
نفس تنگ است
دوشنبه 27 آذرماه سال 1391 20:14
باز هم بیداری شبهای سرد جای تن گرم است و دل سرشار درد آتشی از کوی دلداری جهید خانه ی چوبین دل ویرانه کرد . شورشی گویای ادراکی قریب حُرم احساسی دوگانه، بی رقیب خشم و شهوت مرزها را در ربود دل ز "نا فرجام" پُر، تن بی شکیب . یوسفی متروک در چاه هوس غرقه ی دریای غمها بی نفس اینچنین محشر ندیدستی دلم غرقه و سوزان و...
-
همین نزدیکی هم دوره
پنجشنبه 9 آذرماه سال 1391 16:27
منم دلتنگ حرفاتم منم حال دلم خونه عجیبه هر چی میگردم گمت کردم تو این خونه دلم قرصه همین جایی فقط دلگیر و دلتنگی چه بیزارم از اون پستو همیشه عشق، پنهونه 04/09/1391
-
بذار بمونم
چهارشنبه 1 آذرماه سال 1391 14:34
منو نفرین نکن، آغوش امنم منو حاشا نکن، تنپوش شبنم خود کوهم اگه تکیه ات به من باشه ببین میمیرم اینجا بی تو نم نم ی ب 1391/08/27
-
سهم من از عشق تو
دوشنبه 8 آبانماه سال 1391 10:42
نمیدونی چه حسی داره دلتنگی تو نزدیکی ولی آغوش تو دوره همیشه سهم من از تو همین هیچه تو اکسیری ولی چشمای من کوره ۱۳۹۱/۸/۷ ی ب
-
بی حوصله تر از پیش
شنبه 6 آبانماه سال 1391 22:10
دلم برای خودم تنگ شده کسی از من خبری دارد؟ ی ب
-
پدرشاه
چهارشنبه 26 مهرماه سال 1391 12:45
-
نامه ای به دکتر عبدالکریم سروش
جمعه 31 شهریورماه سال 1391 17:31
-
کمی عشق باش ای غزل پاره...
جمعه 31 شهریورماه سال 1391 13:32
وقتی دلم تنگ میشه برات وقتی میخوام گم شم توو چشات وقتی که غمگین و دلخسته ام دوای منه مرهم خنده هات تو ناقوس قلب ترک خوردمی نگو باز حرفی که من بشکنم فقط گاه گاهی کمی عشق باش بذار این قفسها رو من بشکنم بذار این نفسها کمی تازه شن بگو از ترانه بگو از ازل منو مهربونتر صدا کن بذار که طعم لباتو بگیره غزل ی ب
-
بیا مهدی، مسیحا شو...
جمعه 31 شهریورماه سال 1391 13:21
-
رهای من...
جمعه 31 شهریورماه سال 1391 13:16
پر از حسرت شده شبهام واسه دیدار شیرینت واسه بوسیدن لبهات واسه چشمای حیرونت رهاشو نازنین من منو غرق تماشا کن دلم میریزه وقتی که چشام قفله به چشمونت پر از تکرار ابهامم پر از تردید هشیاری آخه انگار تقدیرم توو رویا کرده پنهوونت ی ب ۱۳۹۱/۴/۱۷
-
تَفَقُهِ عشق
جمعه 31 شهریورماه سال 1391 13:11
یه قطره از اون اشک معصوم تو برام مثل در یای بی انتهاست بیا بگذریم از فقیه عبوس ببین عشق ما غرق در اشتباست ببین جام احساس لبریز شد نگاه خدا خیره مونده به ما نگاهم کن این عشق میسوزدم نگو این تمنای تن های ماست ی ب
-
احمدا بیرون مرو از خانه ات...
جمعه 31 شهریورماه سال 1391 13:09
-
خانه ی عشق مرا طوفان برد
سهشنبه 28 شهریورماه سال 1391 20:49
غصه میبارد از این خانه ی تنگ چه تفاوت دارد...؟ خانه یا عشق...؟ همین بس که پر از نفرین است. شور و شوقی همه در پرده ای از شرم گناه انتظاری پنهان... التهابی عریان.. چه حرام است حریمت ای عشق چه گوارا و چه تلخ است شرابت آری تو سرابی و فریب آبی ننگ بادا به چنین بختی، ننگ غصه میبارد از این خانه ی تنگ ی ب 1391/6/26
-
ثنای من...
دوشنبه 27 شهریورماه سال 1391 08:21
-
همیشه عشق اول، آخرینه.
پنجشنبه 23 شهریورماه سال 1391 20:24
جوانی و خامی دلم کور کرد مرا از تو ای ماه من، دور کرد دریغا که این سرنوشت عبوس چنین بخت ویرانه رنجور کرد ی ب
-
بگشا بند قبا...
پنجشنبه 23 شهریورماه سال 1391 20:15
به تو اندیشه کنان، رقص کنان، دیده ی غم دیده پرآبم دیوانه شدم در طلبت، در ده از آن باده دو جامم مستانه سرائیست دلم، کوخ مبین، ملک همائیست یک بوسه حرامم کن و بگشای قبا،مست و خرابم ی ب ۱۳۹۱/۰۴/۱۲
-
حج یا حجاب روی تو؟
پنجشنبه 23 شهریورماه سال 1391 19:43
پرواز کن به شهر ترانه، به قلب من بی تاب شو به وقت رسیدن کنار من ** اینجا خدای عشق تو را سجده میکند عزم طواف کرده ام ات، ای خدای من ی ب ۱۳۹۱/۰۴/۲۹