شماره جهان من...

مسیحای من شو، شریفه نفس هات

شماره جهان من...

مسیحای من شو، شریفه نفس هات

همیشه عشق اول، آخرینه.

 

 

 

 

جوانی و خامی دلم کور کرد 

مرا از تو ای ماه من، دور کرد 

 

دریغا که این سرنوشت عبوس 

چنین بخت ویرانه رنجور کرد 

 

ی ب 

 

 

 

بگشا بند قبا...

 

 

به تو اندیشه کنان، رقص کنان، دیده ی غم دیده پرآبم 

دیوانه شدم در طلبت، در ده از آن باده دو جامم 

 

مستانه سرائیست دلم، کوخ مبین، ملک همائیست 

یک بوسه حرامم کن و بگشای قبا،مست و خرابم 

 

ی ب 

  

۱۳۹۱/۰۴/۱۲

حج یا حجاب روی تو؟

پرواز کن به شهر ترانه، به قلب من 

بی تاب شو به وقت رسیدن کنار من 

 

** 

 

اینجا خدای عشق تو را سجده میکند 

عزم طواف کرده ام ات، ای خدای من 

 

ی ب  

۱۳۹۱/۰۴/۲۹ 

محرم ترین غریبه

دیوونتم غریبه،  

دیوونه ی نگاتم  

مستم کن از شرابت،  

خمار خنده هاتم 

  

** 

حرفی بزن که قلبم،  

طاقت نداره اشکو  

نزدیکتر عزیزم،  

من مرد توو چشاتم 

  

** 

محرم ترین غریبه،  

آغوش تو پناهه  

لمسم کن این هوس نیست،  

محتاج دستهاتم 

 

ی ب 

 

۱۳۹۱/۰۵/۱۱

سخنی مانده به دل، دلبرکم!

 

 

این دلاویزترین حرف جهان را

همه وقت، گاه و بیگاه، به تکرار و  به اصرار بگو:

"دوستت دارم" را.

 

و بپرس از من و موّاجم کن.

 

بگذار از پی اصرار تو حاشا بکنم، 

و کمی نازکنم 

و به رویای خودم خوش باشم که نوازش کنی ام با دستت.

 

تو بخواهی و بخوانی و من انکار کنم.

به دو پا پس بزنم  

و به دستان پر از دلهره ام پیش کشم.

 

و در آن لحظه که در مردمکم میجوئی،  

و به دنبال خودت میگردی،  

به خطابی مبهم،  

به نگاهی پرشور  

و به لحنی لرزان،  

چشم را بسته و در خویش  

تو را حبس کنم.

 

و بگویم "غم" را،  

"شوقکی سوزان" را،  

و تو را دوست خطابت کنم ای محرم ِ نامحرم من.

 

دلکم می خواهد  

که در آن لحظه ی پر شور  

تو را مست کنم

و بگویم سخن مانده به دل را،

بهترین جمله ی این عالم را،

دوستت دارم را. 

 

 

 ی ب

۱۳۹۰/۱۰/۲۰

عشق بی فرجام

عشق دزدانه ما،  آه چه بی فرجام است

طمع بوسه زلبهای تو شیرین، خام است

عشق رسوای من و بکری عشقت، هیهات

به گمانم که هوسبازی ما، نــــاکام است

 

ی ب 

 

88/7/19

عشق خاک آلود

میخواستم ندونی ولی رسم عشقه

نمیتوونه پنهون بمونه فرشـــــــته

کمی صبر کن طاقتم طاقه امشـــب

همه چیزو میگم چه خوبه چه زشته

 

میخوام آخرین معصیت با تو باشه

میخوام این تمـــنا کنارت رها شه

ببین عشق و شهوت چه بی مرز و رازن

تو که باشی هر شب پر از مــــاه میشه 

ی ب

15/5/1391

وقت رفتن

دلکم غمگین است 

حالم اصلاً خوش نیست 

به گمانم امروز، 

نفسم تنگ تر است 

شاید از خواب پریشان باشد، 

شاید از پیغامی، 

شاید از پیغامت 

هاج و واجم، مستم 

گویی از عشق کسی وا رستم 

چشم هایم نه به فرمان من اند 

نه به فرمان خدا 

سحر از حسرت دوشینه پر از اشک شدم 

وقت افطار پر از حسرت اشک دم صبح 

هیچ در فکرم نیست 

پرم از منگی و از گولی و رشک 

 

چشمی از داغ جدایی خون است 

چشمی از شوق رسیدن، پر ِ اشک 

هرچه هست از تَرَکِ نازک اندیشه ی توست 

که نمیپندارم‌، 

نه به امروز، 

نه فردا، 

ونه هر ساعتی از بودنت ای ماه، 

سکونی یابد

یاد ایام قشنگی که گذشت 

پر شد از حسرت و آه 

آه از آن عشق پر از نفرت، آه 

وای از این بغض فروخورده ی سرد 

وای از آن اشک دمادم شده، وای 

 به گمانم کسی از دور مرا نفرین کرد 

کسی از عرش به فرش آمده 

یک تکه بلور 

مست و سر شاد و رها کرده غرور 

وقت رفتن شده شاید، آری 

می هراسیدم ولرزیدم و آمد،باری 

مثل یه جرعه شراب 

عشق و شیدائی ما کوته بود 

 

به سلامت زیبا 

همه فردای تو رؤیائی باد 

به چراغ دلت احساس، 

فزون باد، عزیز 

و به اندیشه ی بی همتایت، 

کمی از خاطرِ من 

همنشین باد، گُلم 

یاد آن یوسف مغرور بخیر 

یاد رویای پر از شور بخیر 

 

ی ب 

مرداد91 

شورش

نازنین از تو چه پنهان دلکم میشورد

آه دل نه که تمام بدنم میشورد


هوس بوسه ز لبهای تو دارد آری

تو چه میدانی از این سینه چه ها میشورد


شور شیرین تمنای تو و دست تهی

سر آن باده بپوشان که خدا میشورد


حد یک بوسه و یک جرعه ز آغوش تو چیست؟

این بهائیست که افکار مرا میشورد


وقت آنست که یک جام دگر ساز کنی

به فدای سرت ار محتسبی میشورد

ی ب

1391/5

نفسهایم بریده

میخوام چیزی بگم اما

نمیذاره نفسهای بریدم

فدای تار موهای لطیفت

اگه دلبستگیهامو بریدم

 

نمیدونی عجب حس غریبی

برای دیدنت داره دل من

نمیدونی کمی از تلخی تو

میشه درمون صد تا مشکل من

 

بیا تلخی کن ای شیرین قصه

بذار از لحن انکارت بسوزم

همیشه وقت گفتن از گلایه

باید لبهامو با خنده بدوزم

 

تو تلخی مثل لبخند شبونه

مث تکرار این بغض همیشم

بازم انگار از این دلواپسیهام

تموم میشم ولی راحت نمیشم

 

به وقت رقص و احساس جوونی

سر و دل روی یه کاغذ خمیده

همین حالا ببوسم وقت تنگه

 گمونم میوه ی عشقم رسیده

ی ب

1391/5

وقت عاشق تنگ است

عاشقی بی وقت است
مثل زادن
مثل مردن
اما
همه ی مردم شهر
زادن و مردن ما را دیدند
ولی از سایه ی یک عشق عمیق
که میان من و توست
هیچ کس آگه نیست

ی ب

1391



همین امشب

برقص و مست نازم کن

همین امشب توو این خونه

ببین رد صدای من

توو هر شهر و خیابونه

 

فدای برق چشم تو

اگه تصویر من تاره

اگه حتی خدا امشب

واسم خط و نشون داره

 

برقص و بوسه قسمت کن

بچرخ و عشق بارون شو

برای لحظه ای تب کن

توو آغوش من آروم شو

 

در آغوش منی امشب

اگرچه دوری از پیشم

من از فکر و خیالت هم

دارم دیوونه تر میشم

 

بیا تقدیرو واروو کن

بذار من عاشقت باشم

تحمل کن همین یک شب

شریک خلوتت باشم

ی ب

91/5/15

بدان من دوستت دارم!




دلم گرم است از تقدیرِ بودن در خیال تو

کنار تو

سرم با آسمان هفتمِ نیلیِ بی پایان هم آواز است

هم راز است

و دستانم کماکان حسرت موی تو را دارد

چه غم دارد؟

نمیدانی چه حال نابِ بی آلایشی دارم

تو را دارم

هنوزم دوستم داری؟

بدان من دوستت دارم!

پری رو

http://s1.picofile.com/file/7464464187/23.jpg


دل دیوانه شکستی کمرم نیز شکست
هیچ عاقل به تو بیرحم دل خویش نبست
به پری رو نتوان گفت چرا سنگدلی
قلب و انصاف ندادند به تو روز الست

بیا نزدیک شعرم بشین



میخوام امشبو بی تو باشم ولی

بدون تو لبریز  پوچی نشم

 

میخوام دور شم از تو و فکر تو

ولی توی دنیای بد گم نشم

 

میخوام نشنوم اون صدای تو رو

ولی غرق وهم و سکوتت نشم

 

بیا باز نزدیک شعرم بشین

میخوام از تو دلگیر وغمگین نشم

 

بذار از تو سیراب شم نازنین

نگو دیر شد تا تمنا نشم

 

نمی خواهم از این آه باور کنم

تو رفتی و از آه خود آب شم

 

دوباره نوشتم که من عاشقم

میخوام تا ابد از تو بیتاب شم

ی ب
1391