شماره جهان من...

مسیحای من شو، شریفه نفس هات

شماره جهان من...

مسیحای من شو، شریفه نفس هات

محرم ترین غریبه

دیوونتم غریبه،  

دیوونه ی نگاتم  

مستم کن از شرابت،  

خمار خنده هاتم 

  

** 

حرفی بزن که قلبم،  

طاقت نداره اشکو  

نزدیکتر عزیزم،  

من مرد توو چشاتم 

  

** 

محرم ترین غریبه،  

آغوش تو پناهه  

لمسم کن این هوس نیست،  

محتاج دستهاتم 

 

ی ب 

 

۱۳۹۱/۰۵/۱۱

اگر امام زمانی، زمان آمدن است...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

سخنی مانده به دل، دلبرکم!

 

 

این دلاویزترین حرف جهان را

همه وقت، گاه و بیگاه، به تکرار و  به اصرار بگو:

"دوستت دارم" را.

 

و بپرس از من و موّاجم کن.

 

بگذار از پی اصرار تو حاشا بکنم، 

و کمی نازکنم 

و به رویای خودم خوش باشم که نوازش کنی ام با دستت.

 

تو بخواهی و بخوانی و من انکار کنم.

به دو پا پس بزنم  

و به دستان پر از دلهره ام پیش کشم.

 

و در آن لحظه که در مردمکم میجوئی،  

و به دنبال خودت میگردی،  

به خطابی مبهم،  

به نگاهی پرشور  

و به لحنی لرزان،  

چشم را بسته و در خویش  

تو را حبس کنم.

 

و بگویم "غم" را،  

"شوقکی سوزان" را،  

و تو را دوست خطابت کنم ای محرم ِ نامحرم من.

 

دلکم می خواهد  

که در آن لحظه ی پر شور  

تو را مست کنم

و بگویم سخن مانده به دل را،

بهترین جمله ی این عالم را،

دوستت دارم را. 

 

 

 ی ب

۱۳۹۰/۱۰/۲۰

علی، اسطوره ای برای تقرب

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

شهر من عید ندارد

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

آشفتگی

گاهی آدم حرفی ندارد، حس دارد.

.

من حرف ندارم، غم دارم. 

 

عشق بی فرجام

عشق دزدانه ما،  آه چه بی فرجام است

طمع بوسه زلبهای تو شیرین، خام است

عشق رسوای من و بکری عشقت، هیهات

به گمانم که هوسبازی ما، نــــاکام است

 

ی ب 

 

88/7/19

دریافت رمز

قدم خیر و صلاح پیش رویتان


دریافت رمز مطالب "مرموز"(!!!) با ارسال ایمیل به Benhabib77@yahoo.com مقدور و میسور خواهد بود.


الله معکم.

نازنین وطنم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

عشق خاک آلود

میخواستم ندونی ولی رسم عشقه

نمیتوونه پنهون بمونه فرشـــــــته

کمی صبر کن طاقتم طاقه امشـــب

همه چیزو میگم چه خوبه چه زشته

 

میخوام آخرین معصیت با تو باشه

میخوام این تمـــنا کنارت رها شه

ببین عشق و شهوت چه بی مرز و رازن

تو که باشی هر شب پر از مــــاه میشه 

ی ب

15/5/1391

وقت رفتن

دلکم غمگین است 

حالم اصلاً خوش نیست 

به گمانم امروز، 

نفسم تنگ تر است 

شاید از خواب پریشان باشد، 

شاید از پیغامی، 

شاید از پیغامت 

هاج و واجم، مستم 

گویی از عشق کسی وا رستم 

چشم هایم نه به فرمان من اند 

نه به فرمان خدا 

سحر از حسرت دوشینه پر از اشک شدم 

وقت افطار پر از حسرت اشک دم صبح 

هیچ در فکرم نیست 

پرم از منگی و از گولی و رشک 

 

چشمی از داغ جدایی خون است 

چشمی از شوق رسیدن، پر ِ اشک 

هرچه هست از تَرَکِ نازک اندیشه ی توست 

که نمیپندارم‌، 

نه به امروز، 

نه فردا، 

ونه هر ساعتی از بودنت ای ماه، 

سکونی یابد

یاد ایام قشنگی که گذشت 

پر شد از حسرت و آه 

آه از آن عشق پر از نفرت، آه 

وای از این بغض فروخورده ی سرد 

وای از آن اشک دمادم شده، وای 

 به گمانم کسی از دور مرا نفرین کرد 

کسی از عرش به فرش آمده 

یک تکه بلور 

مست و سر شاد و رها کرده غرور 

وقت رفتن شده شاید، آری 

می هراسیدم ولرزیدم و آمد،باری 

مثل یه جرعه شراب 

عشق و شیدائی ما کوته بود 

 

به سلامت زیبا 

همه فردای تو رؤیائی باد 

به چراغ دلت احساس، 

فزون باد، عزیز 

و به اندیشه ی بی همتایت، 

کمی از خاطرِ من 

همنشین باد، گُلم 

یاد آن یوسف مغرور بخیر 

یاد رویای پر از شور بخیر 

 

ی ب 

مرداد91 

فطور است و گاه صبوحی، بتاز.

 

یکــی بــود الله و جــــــــز او نــبــــود 

که فطر آمد و گاه عشق است و جود 

 

همین نعمتت بس که تو عاشقی 

به تـن درد داری، به دل واثقـــــی 

 

دلــــت خوش به تکبیــر عیــدی کهن 

سرت مست و جانت به از این سخن 

 

ی ب  

مرداد 91

شورش

نازنین از تو چه پنهان دلکم میشورد

آه دل نه که تمام بدنم میشورد


هوس بوسه ز لبهای تو دارد آری

تو چه میدانی از این سینه چه ها میشورد


شور شیرین تمنای تو و دست تهی

سر آن باده بپوشان که خدا میشورد


حد یک بوسه و یک جرعه ز آغوش تو چیست؟

این بهائیست که افکار مرا میشورد


وقت آنست که یک جام دگر ساز کنی

به فدای سرت ار محتسبی میشورد

ی ب

1391/5

نگهم کن زیبا

ماه را دیدی عزیزم امشب؟

به گمانم غم فردای تو رنجور و نزارش کردست

یا که چشمان تو را دیده و بیمار شده

نکند قند عسل باز نگاهش بکنی!!؟

آخر او ماه تو تنهائی نیست

دیده برگیر که او ماه هزاران ماه است

این منم

بنده و تقدیر گره کرده به زلف کج و بی موج و سیاهت

آری

بر من امشب شاهی

هرچه خواهی نگهم کن زیبا

که من از گشتن روی چو مهت رنجورم

نگهم کن بابا

 

ی ب

1391/5

پیامبر رحمت

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

دعائی از شماره سوم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

نگو دوری نگو حیفه

دلم تنگه همیشه دلبرک

اخماتو وا کن

ببین رنگ صدام رفته بیا

من رو صدا کن

 

نگو دورم ببین روحم

کنارت جا گرفته

نگو حیفه بیا احساستو

پیشم رها کن

ی ب


1391/05/13

خدا باش و خدائی کن

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

نفسهایم بریده

میخوام چیزی بگم اما

نمیذاره نفسهای بریدم

فدای تار موهای لطیفت

اگه دلبستگیهامو بریدم

 

نمیدونی عجب حس غریبی

برای دیدنت داره دل من

نمیدونی کمی از تلخی تو

میشه درمون صد تا مشکل من

 

بیا تلخی کن ای شیرین قصه

بذار از لحن انکارت بسوزم

همیشه وقت گفتن از گلایه

باید لبهامو با خنده بدوزم

 

تو تلخی مثل لبخند شبونه

مث تکرار این بغض همیشم

بازم انگار از این دلواپسیهام

تموم میشم ولی راحت نمیشم

 

به وقت رقص و احساس جوونی

سر و دل روی یه کاغذ خمیده

همین حالا ببوسم وقت تنگه

 گمونم میوه ی عشقم رسیده

ی ب

1391/5

وقت عاشق تنگ است

عاشقی بی وقت است
مثل زادن
مثل مردن
اما
همه ی مردم شهر
زادن و مردن ما را دیدند
ولی از سایه ی یک عشق عمیق
که میان من و توست
هیچ کس آگه نیست

ی ب

1391